#سبک زندگی
#مجاهدت بی برکت
وقتی می آمد خانه، خسته و خاکی بود.
از چهره اش معلوم بود، ساعت هاست نخوابیده.
دوش می گرفت، می آمد سر سفره می نشست.
سفره که جمع می شد، اصرار که باید ظرف ها را بشوید.
بعد باهم می نشستیم و من می گفتم و او می شنید.
خواب از سر و صورتش بالا می رفت.
اما لبخند می زد و نگاهم می کرد. ❤
#مجاهد_جنگ_سخت
سال 1361
اهواز
می آید خانه.
می افتد روی #گوشی.
خانم چای می آورد.
چه خبر؟
به سردی می گوید: الحمدلله!
عزیزم! تعریف کن امروز کجاها رفتی؟
صبر کن کار دارم.
- خانه تمیز نشده؟
- دستت درد نکند!
خانم خانه می رود توی آشپزخانه.
مرد همچنان روی گوشی است...
#مجاهد_جنگ_نرم
سال 1395
تهران
#خانواده_های_بیچاره
#مجاهدت_های_بدون_برکت
#جهاد_بدون_حرکت